چه چیز باید بر فرد حکومت کند؟
گوستاو ده مولیناری تنها فرد را محق حکومت بر خود میداند
چه چیز باید بر فرد حکومت کند؟
مولیناری مسائلی را مطرح میکند که شاید امروزه بیش از هر زمان دیگری برای مردم جهان ملموس باشد. او میگوید که به دلیل عدم قطعیتهایی که در فضای سیاسی وجود دارد، زمانی که حزبی به قدرت میرسد مجبور است که در وهله اول منافع خودش را تقویت کند.
«سلطه دولت بر زندگی و دارایی افراد، تنها سرچشمه نظامیگری و سیاستبازی است… حذف دولت اضطراریترین نیاز امروزی جامعه است.» این جملات را گوستاو ده مولیناری، اقتصاددان و نظریهپرداز بلژیکی گفتهاست. مولیناری یکی از نمایندگان اصلی مکتب لسهفر لیبرالیسم کلاسیک در فرانسه نیمه دوم سده نوزدهم بود.
مولیناری در تمام زندگیاش یکی از مدافعان صلح، تجارت آزاد، آزادی بیان و به طور کل آزادی در تمام وجوه آن بود و دشمنی سرسخت برای بردهداری، استعمارگرایی، مرکانتیلیسم، امپریالیسم، ناسیونالیسم، ابرشرکتگراایی و مداخله دولت در شئون اقتصادی و آموزشی مردم بود.
اگر از مولیناری میپرسیدند که «مشکل این جهان چیست؟» او پاسخی بسیار سادهای به آن داشت: سلطه دولت. مولیناری میگفت که دولت از قدرت بینهایت خود به منظور سوءاستفاده کردن از زندگی و دارایی افراد بهره برده و از این مسیر به طبقاتی که به آن وابسته است، منفعت رساندهاست.
خود مولیناری در توضیح این مسئله میگوید: «افرادی که به قدرت میرسند عمدتا به دنبال این مسئله رفتهاند تا کارکردهای دولت را بزرگتر کنند. این افراد که تمام ذهنشان مشغول این مسئله بود که قدرت خود را حفظ کنند، آنقدر لایههای مختلف به قدرت دولت اضافه کردند که دولتهای امروزی به سختی میتوانند وظایف خود را به طور کامل انجام دهند. این مسئله توضیحی کاملا آشکار برای این است که این افراد نتوانستهاند وظیفه اصلی خود را که همان محافظت از زندگی و دارایی افراد باشد، به درستی انجام دهند.»
مولیناری مسائلی را مطرح میکند که شاید امروزه بیش از هر زمان دیگری برای مردم جهان ملموس باشد. او میگوید که به دلیل عدم قطعیتهایی که در فضای سیاسی وجود دارد، زمانی که حزبی به قدرت میرسد مجبور است که در وهله اول منافع خودش را تقویت کند. این جابهجایی اولویتها و ارتقای قدرت خود، حزب خود و نتیجتا پیکره دولت، به بهای از دست رفتن مسائلی صورت میگیرد که به سود عموم مردم است. همین مسئله باعث میشود که به قصد حفظ و ارتقای منافع طبقهای خاص، بار زیادی بر دوش جامعه گذاشته شود. البته مولیناری تنها به طرح مشکل اکتفا نکرده و در برابر سلطه دولت، پاسخی بسیار روشن هم آماده کردهبود: سلطه فردی.
*دوای درد دولت
در برابر آن مشکل، راه حلی ارائه شد: «فرد مسلط به زندگی خود، دارای هر نوع حقی برای استفاده به هر شکلی از خود و دارایی خود است.» به بیان سادهتر اگر از مولیناری بپرسند که «چه چیزی باید بر فرد حاکم باشد؟» پاسخ او «خودِ فرد» است.
اگر نگاهی به جامعه آمریکا بیندازید، متوجه میشوید که مسئله «مالکیت خصوصی» در زمینهای مانند «ملک خصوصی» آنقدر پررنگ میشود که جرمی به اسم «ورود به حریم ملک خصوصی» بسیار پررنگ بوده و حتی مالک میتواند تحت شرایط نسبتا سادهای برای دفاع از ملک خود، از سلاح گرم استفاده کند. نسخه اغراقآمیزتر و نظریتر این مسئله را میتوان لابهلای جملات مولیناری پیدا کرد: «غریزهای طبیعی در اشخاص زاییده میشود، که مطابق آن تنها خودشان هستند که میتوانند به زمینی که در آن کار کرده و محصول پرورش میدهند، دست زده و در آن مداخله کنند.»
واضح است که فیلسوفی تجویزگرا مانند مولیناری که هم مشکل و هم راه حل را در سطحی نهایی ارائه میدهد، سراغ پیچیدن نسخهای از «مدینه فاضله» هم برود. البته مدینه فاضله مولیناری مانند جمهوری افلاطون یا یوتوپیای توماس مور یک جامعه با سازوکار و بخشبندی مشخص و دقیق نبود، بلکه تنها تصویری بود از دنیایی که در آن «آزادی در همهچیز» حرف اول را میزند.
مولیناری میگفت که زمانی که دلایل موجودیت اختلالها از بین برود، به مرور زمان این موانع که نقش ترمزی بر زندگی مردم، به ویژه صنعت و تجارت، بازی میکنند، از بین میروند.
خود مولیناری به شکلی تقریبا شدید میگوید: «راه رهایی از تمام شری که در جهان وجود دارد، چیزی نیست مگر آزادی؛ آزادی بیحد و کاملی که در تمام شئون و وجوه زندگی و فعالیت انسان جاری شود.»
مبنای این نوع نگاه مولیناری این است که به نظر او هر فرد به خوبی میتواند هستی خود را تحلیل کند. این هستی متشکل از نیروهای جسمی و اخلاقی است. این هستی همان دارایی هر فرد است که در وجود او نهفته است. فرد توانایی مدیریت و تشخیص صلاحیت خود را دارد و باید همین کار را هم بکند و معنای آزادی همین است. از دید مولیناری مالکیت و آزادی دو وجه اصلی سازنده فردی قدرتمند و حاکم بر سرنوشت خود هستند.
نوع دیدگاه خاصی که مولیناری نسبت به دولت و طبقات منتفع از یک سو دارد و از سوی دیگر با تجارت و صنعت آزاد هم رابطهای مثبت برقرار میکند باعث شده که بسیاری او را یکی از پیشاهنگان «آنارکوکاپیتالیسم» که همان ترکیب آنارشیسم و سرمایهداری باشد، بدانند.
گوستاو ده مولیناری
مولیناری گرچه به عنوان فردی بلژیکی شناخته میشود اما محل تولدش در شهر لیژ هلندِ آن زمان، به سال 1819، است که البته امروز به یکی از شهرستانهای بزرگ بلژیک تبدیل شده. نقادی سفت و سخت او از عملکرد دولت به طور کلی، باعث شد که او عمدتا به عنوان مخالف بسیاری از جریانهای سیاسی تبدیل شود که در ظاهر منتقد قدرت و منفعت بودند. برای مثال به نظر مولیناری جنگ داخلی آمریکا بیشتر مربوط به منافع تجاری ایالتهای صنعتی شمالی بود و نه مسئله بردهداری و لغو آن. مولیناری عمری طولانی داشت و در سال 1912 و در سن 92 سالگی درگذشت.
جامعه فردا
سال: 1899
خطوط ابتدایی مقدمه این کتاب تقریبا کل برنامه آن را روشن میکنند: «جهان مدرن بسیار خوشبخت است که در آن تعداد قابل توجهی از افراد وجود دارند که وقت و تمایل و توانایی این را دارند که درباره مسئلهای بسیار مهم پژوهش کنند: جوامع چگونه میتوانند هستی کامروایی داشته و خود را از شر فجایع یا حتی نابودی خلاص کنند؟» مولیناری در این کتاب به صورت بخش به بخش مشکلاتی را که دولت یا طبقه حاکم برای جامعه ایجاد کردهاند برشمرده و در نقطه مقابل توضیح داده که اگر به جای این سلطهها، آزادی فردی در تمام امور جاری شود، جامعه چه شکلی پیدا میکند.