کی باید فرزندتان را اخراج کنید؟
کی باید فرزندتان را اخراج کنید؟
صادقانه با موقعیتی که دارید برخورد کنید و ببینید که آیا واقعاً مشکل از فرزندتان است یا از خود شما؟ این دشوارترین سوالی است که میتوان پرسید و میتوان به آن پاسخ داد.
زمانی ارث بردن شغل هم مانند ارث بردن نام و مال خانوادگی متعارف بود. نسل به نسل بنا بر آنچه شغل پدر بود، شغل فرزندان هم تعیین میشد. حالا دیگر زمان درازی از آن روزگار گذشته است اما در جهان کسبوکار هنوز هم کسبوکارهای خانوادگیاي هستند که از مادر و یا پدر به دختران و پسران منتقل میشوند و ثروت را در شجره خانوادگی نگه میدارند. با وجود تمام مزایای این کسبوکارها، مشکلات خاصی هم هستند که فقط در این نوع از کسبوکار میتوان آنها را سراغ گرفت. این مشکلات اغلب زمانی شروع میشوند که نسل تازه بر روی کار میآید و شاید برخلاف انتظار، این تجربه انتقال قدرت به فرزندان یا سپردن کار به آنها با تصورات نسل قبلی هماهنگ نباشد. زمانی میرسد که حتی کار به پرسیدن این سؤال میرسد: باید همچنان به این همکاری ادامه داد یا میشود که آدم فرزند خودش را اخراج کند؟ نشریه هاروارد بیزینس ریویو در مطلبی به همین مضوع پرداخته و برای کسبوکارهای خانوادگی راهنماییهایی هم دارد که میتوانید در این بخش ترجمه قسمتهایی از آن را بخوانید.
سالهای سال چارلز در آرزوی این بود که دوش به دوش پسرش در کسب وکار خانوادگیشان کار کند؛ یک شرکت پررونق تولیدی که پدرش بنیان گذاشته و توسعهاش داده بود. از همان زمانی که جیمز پس از پایان دانشگاه مستقیم به این شرکت پیوست هردو فکر میکردند که او روزی سرانجام مدیریت کل کار را بر عهده میگیرد. اما کارها آن گونه که این تاجر بزرگ امیدش را داشت پیش نرفت.
جیمز که مشتاق بود ارزشهایش را در کار به نمایش بگذارد، درخواست کرد که مسئوليت توسعه خطوط جدید تولید شرکت به او واگذار شود، درخواستی که با آن موافقت شد. ابتکار بعد از ابتکار بود که جیمز به خرج میداد و همه یا شکست میخوردند یا نتیجه آنچه که باید از آب درنمیآمد. اما چارلز همه اینها را به حساب موقعیتهای ناب برای کسب تجربه پسرش میگذاشت. حالا او مشکل بزرگتری داشت؛ کارمندان قابل اعتماد پرسابقه شرکت که در بخش جیمز کار میکردند یک به یک شروع به استعفا کردند. چارلز حالا نگران این بود که جیمز نهتنها از پس هدایت کسبوکار برنیاید بلکه در حال آسیبزدنهای جبران ناپذیر به آن است. سوالی که در ذهنش میچرخید این بود: باید پسر خودم را اخراج کنم؟
تصمیم بر اخراج فرزندتان ممکن است سختترین تصمیمی باشد که به عنوان مدیر یک کسبوکار خانوادگی میگیرید و هرقدر هم که خوب از پس این موضوع برآیید، عواقبش مدتهای زیادی بر جا میماند. جری جونز، مالک تیم فوتبال دالاس کابویز دخترش شارلوت، فارغالتحصیل دانشگاه استنفورد را دو بار از کسبوکار خانوادگی اخراج کرد و البته هر دو بار، بیرون ماندن او از شرکت خیلی طول نکشید. هر دو نفر میگویند که حالا این موضوع برایشان مایه شوخی است اما دخترش هر بار در مصاحبههای رسانهای این موضوع را یادآور میشود که کاملاً قابل فهم است. بیرون انداخته شدن از کارت آن هم توسط خانواده خودت میتواند حکم دو بار مشت خوردن را داشته باشد. بارها کسانی را دیدهایم که بیش از 5 سال را هم صرف مداوای این زخم كردهاند و در این مدت نهتنها از کسبوکار بلکه از خانوادهشان هم فاصله گرفتهاند تا بتوانند دوباره روی پایشان بایستند. گاهی هم این زخمهای کاری هیچوقت درمان نمیشوند. برای مصون ماندن از گرفتن تصمیمی که ممکن است چه به لحاظ حرفهای و چه خانوادگی پشیمانی به بار بیاورد، در مورد انگیزه اصلی اخراج کردن یک عضو خانواده فکر کنید، فکر کنید که چه گزینههایی دارید و اگر این قدم را بردارید آینده به چه شکل خواهد بود.
فهم انگیزهها و گزینهها
به جای عکسالعمل یکباره به اصل این موضوع فکر کنید که چرا موقعیت آنگونه که تصورش را کرده بودید پیش نمیرود. در تجربه ما، پرسیدن پشت سر هم این پرسشها میتواند کمک کند تا مسیری که بهترین جواب را به شما میدهد پیدا کنید؛ بهترین راهکار هم برای شما، هم فرزندتان و هم کسبوکارتان.
- آیا انتظارات واضح بیان شدهاند و توافق دوطرفه در موردشان وجود دارد؟
از خودتان بپرسید که آیا ناخودآگاه زمینه شکست فرزندتان را با انتظارات مبهم یا غیرواقعی فراهم کردهاید یا نه. یکی از مشتریان ما مدام با این فکر درگیر بود که تا کی باید زیان ناشی از فروشهایی را که بر عهده یکی از اعضای نسل جوان خانواده گذاشته بودند تحمل کند اما در واقع به آن عضو خانواده حداقل راهنمایی ممکن داده شده بود. یکی از اعضای مسنتر خانواده به اطلاع ما رساند: «ما این مأموریت را تبدیل به زمین بازی شخصی او کردیم، فقط چکهای سفیدامضا به او میدهیم.» بدون هدف روشن و تعریف مکانیزمهایی برای گرفتن بازخورد و توسعه، هیچ ابزاری برای اندازهگیری پیشرفت و میزان مسئوليت او در کار نبود.
- آیا فرهنگتان با هم ناسازگار است؟
خانوادههای بسیاری نگران این هستند که ثروت و موفقیت کاریشان به نحوی باعث بیانگیزگی فرزندانشان شود. اما ما اغلب به این نتیجه میرسیم که مشکلات غیرقابل انتظار زمانی پیش میآیند که نسل بعدی بهشدت باانگیزه است و میخواهد ردپای خودش را در کسبوکار به جا بگذارد در حالی که هنوز به قدر کفایت بالغ و قابل اعتماد نیست، موضوعی که فرهنگ سازمانی را تخریب میکند. در مورد جیمز، ماجرا این بود که او داشت شرکت را به سمتی میبرد که تقریباً به صورت اختصاصی و تنها بر روی آمار و عددها متمرکز شود در حالی که سنت کسبوکار خانوادگیشان درست بر خلاف این ایده با شعار «اول آدمها» پیش رفته بود. کارمندان پرسابقه خارج از خانواده که در شرکت کار میکردند، از نحوه مدیریت او احساس بیگانگی کردند و یا استعفا کردند و یا درخواست انتقال دادند. اگر این موقعیت با آنچه شما با آن روبهرو شدهاید همخوانی دارد، باید بنشینید و صحبت مفصلی در مورد ارزشها و فرهمگ کاری شرکت با فرزندتان داشته باشید. فرزند شما باید با این شیوه هماهنگ شود و به فرهنگ کسبوکار شما احترام بگذارد. در این مورد شاید داشتن یک مربی خارج از مجموعه بتواند کمک بزرگی باشد.
- آیا فرزندتان در نقش درستی قرار گرفته است؟
میتوانید تغییری در شغل یا مسئوليت به وجود آورید که تعادل بیشتری به وجود آورد؟ وقتی برای یک مدیر و بزرگ خاندان محرز شد که پسرش قادر نیست نقش مدیرعامل را بر عهده بگیرد، او را به یک نوشیدنی دعوت کرد و از او خواست که بگوید علاقه حقیقیاش چیست. خارج از محیط پرفشار کار دفتر مرکزی، پسرش اعتراف کرد که دوست دارد به جای کار اجرایی روزانه، امکاناتی برای ایجاد آثار اجتماعی بزرگتر در اختیار داشته باشد. این درک از خواسته واقعی، به او این امکان را داد که پسرش را به عنوان رئيس بنیاد خیریه شرکت منصوب کند که با او هماهنگی بسیار بیشتری داشت.
مطرح کردن این موضوع با فرزندتان البته کمی پیچیده است اما تجربه میگوید، کسانی که در یک مسئوليت دچار درگیری هستند، خودشان به این موضوع واقفاند. ممکن است که از روی غرور یا حس وظیفه به این کار ادامه دهند اما این موقعیت آنها را به زانو درمیآورد و به عنوان پدر و مادر این موقعیتی نیست که برای فرزندتان میخواهید.
- ممکن است مشکل از شما باشد؟
برای یک پدرسالار یا مادرسالار در رأس یک کسبوکار خانوادگی چندان هم غیرمحتمل نیست که نسبت به نسل جوانی که میخواهد جای او را بگیرد احساس خشم و رنجش کند. همین اواخر این مورد را در یک کسبوکار خانوادگی دیدیم. مؤسس این شرکت تا حدودی با بیرغبتی سرمایه اندکی به دخترش داد تا یک کار کوچک را توسعه دهد و به همین هوا او را از سر خودش هم باز کند. در عوض دخترش آن سرمایه و کار کوچک را تبدیل به یک تجارت پررونق کرد، از آن کارهایی که این پتانسیل را دارند که شرکت اصلی را در سایه خود قرار دهند. این موفقیت همزمان هم دختر را توانمندتر کرد و هم باعث رنجش پدر شد. از آن به بعد در جلسهها هردو درگیر جدل میشدند و نتیجهاش نبردی حماسی میان شیر سالخورده و مادهشیر جوان بود. در کمال ناباوری وضعیت به گونهای شد که پدر دیگر فکرهایش را با صدای بلند بیان میکرد و میگفت آیا وقتش نشده که دخترش را به خاطر «مصلحت کسبوکار» اخراج کند؟
صادقانه با موقعیتی که دارید برخورد کنید و ببینید که آیا واقعاً مشکل از فرزندتان است یا از خود شما. این دشوارترین سوالی است که میتوان پرسید و میتوان به آن پاسخ داد.